هنوزم دیدن تو برام مثل عمر دوباره اس ....
هوزم وقتی میخندی دلم از شادی میلرزه .....
هنوزم با تو نشستن به همه دنیا می ارزه....
اما افسوس تو رو خواستن دیگه دیره ......
ولی افسوس که نخواستن دلم آروم نمیگیره......
امروز بغض عظیمی داره گلوم و پاره میکه....
و من بی صبرانه ممنتظر سر باز کردن این زخم کهنه ام
8 آذر که دوباره اومدی ....
هنوز سنگینی حلقه ات تو دست چپم من و مجنون و دیوونهتو میکنه ...
مسیح بار ها خواستم ببخشمت
ولی هر بار به این فکر کردم که باید شاهد عقد تو و اون باشم ....
من و نابود میکنه
این روزها این گونه اند ...
فرهاد واره ای که تیشه خود را گم کرده اند ...................................
مسیح کاش اونقدر مرد بودی که به چرا هام جاب مبدادی
فقط بگو چرامگخ اون لعنتی چی داشت و چی بهت داد که من نداشتم و نتونستم بهت ببخشم ..........؟
جوابمو بده لعنتی ..........
29/11/1393
فقط ازت ی سوال دارم اون چی ب تو داد که من نداشتم و بهت نتونستم ببخشم ...
فقط به چراهایی که شبا مثل هیولا روح و تنم و میخوره جواب بده لعنتی .......................
بعد از تو هرکی من و دید ... من و ندید تورو دید تو کالبد من
بعد تو اسمم از مریم دوبله شد به مسیحا ...
آهای مسیح بی معرفتی که رفتی ... بدون و ایمان داشته با ش روزی که من بمیرم
من خاک نمیشم
تو و خاطراتت عطرت که رو تنم جا مونده خوابای که دیگه بعد از مرگ نمیبینم با من خاک میشن .................
29/11/1393