حالم نه اصلاخوب نیست مسیح
دارم زیر فشار تو و اون عشق لعمنتیت نابود
تا حالا سشدهاز خودتا
از ائن ضمیر کثیفت بپرسی
بپرسی که چ بلایی سر دختری که من میپرستید آوردم ؟
پرسیدی یانه ؟
لعنتی میفهمی چقدر سخته بخوام تو و عشقت و منار هم ببینم و دم نزنم ؟
میدونی وقتی میبینم از دو روز قبل تولدش و تبریک گفتیو حتی تولد منویادت نبود چ حالی میشم اینا همش درده من و دم نمیزنم
اینا درده لعنتی .........................................
لعنت به نو مسیح
لعنت به تو که پشت سرم نه تو چشمم نگاه کردی و خیانت کردی .......................
میخوای من بی تفاوت شم
نپرسم تا کجا میری
میگی حس بدی داری
به این عشقای تحمیلی ......
من بعد از تو از بین رفتم
میدونی سخت ترین اتفاق بعد از ت چی بود
اینکه به هم خونم رحم نکردم .. هرکی اومد سمتم نابودش کردم
نابودش کردم جوری که تبدیل به خاکستر شد
میدونی بدترین درد چیه
اینکه با قرص و کوفت و درد بخوابی بعد حتی باصدای بال مگس از خواب بیدار بشی
اینکه وقتی برای لحظه ای دل ب خواب بدی هرکی بیاد بالا سرت فکر کنی اومده تورو بکشه بیهخ گلوش وو بگیری اونقدر فشار بدی در آستانه خفگی بفهمی اون هم خون مادرته
ازت بدم میاد
از اون صدات بدم میاد
از همه چیت
از خنده هات
از تن صدات
از اون طرز راهخ رفتن و تخس نگاه کردنات
از اون بخیه پشت چشم راستت بدم میاد
از زخم روی بازوت
از گرفتن گلوت که برات دارو میاوردم بدم میاد
ازت متنفرم ...............................................................
آن که دل از تو برد هرکس هست بند انگشت کوچکم هم نیست ....